نظرات شما عزیزان:
چشمانم بی فروغ است
موج انرژی دیگرمرا فرانمی گیرد
دیگرهیچ چیز مرا نمی خنداند
چه تاریکم چه سردم چه تلخ است این دنیا
موج انرژی دیگرمرا فرانمی گیرد
دیگرهیچ چیز مرا نمی خنداند
چه تاریکم چه سردم چه تلخ است این دنیا
شبی در کنج میخانه گرفتم تیغ در دستم
بگفتم:خالقا! یارب؛ تو فکر کردی که من مستم؟
کجائی تو؟ چه هستی تو؟ چه میخواهی تو از قلبم؟
تو از مستی چه میدانی؟تو از قلبم چه میجوئی؟
تو فرعون را خدا کردی؛ تو شیرین را زفرهادش جدا کردی
سپردی تیغ بر ظالم؛ به مظلومان جفا کردی
به آن شیطان خونخوارت ، تو ظلم ، را عطا کردی
سپس گفتی : نشو کافر، تو فکر کردی که من مستم؟
من آن باده پرستم که در میخانه ات هستم
بگفتم:خالقا! یارب؛ تو فکر کردی که من مستم؟
کجائی تو؟ چه هستی تو؟ چه میخواهی تو از قلبم؟
تو از مستی چه میدانی؟تو از قلبم چه میجوئی؟
تو فرعون را خدا کردی؛ تو شیرین را زفرهادش جدا کردی
سپردی تیغ بر ظالم؛ به مظلومان جفا کردی
به آن شیطان خونخوارت ، تو ظلم ، را عطا کردی
سپس گفتی : نشو کافر، تو فکر کردی که من مستم؟
من آن باده پرستم که در میخانه ات هستم
نیکی
ساعت1:36---25 اسفند 1391
};-
خیــلی ممنون عکسـآی خیلی احساساتی بـود
{ خوشحال میشم به منم سر بزنید };- }
{ خوشحال میشم به منم سر بزنید };- }